اگر شما یک انسان عادی باشید در شرایطی که کمی به نسبت معمول سختتر شده، یکی از راهها این است که پناه ببرید به انسان دیگری برای حرف زدن و کمک خواستن. اما اگر کمک خواستن را بلد نباشید، اگر از گفتن رنجها، گرفتاریها و حتی بیماریهایتان هراس داشته باشید، اگر آن جنسی از درک و همدلی که آرامتان میکند را نه از خانواده دریافت کرده باشید، نه مشاور، نه پزشک، نه دوست و نه هیچ بنیبشر دیگری، دیگر نمیتوانید به دنبال راهحل بگردید.
شما از بیماری رنج میکشید، اما نمیتوانید پیش پزشک بروید چون به قدری که روح و شخصیتتان نیاز دارد، ادب و همدلی و محبت دریافت نمیکنید (چندباری با زجر زیاد امتحان کردهاید و نشده) حالا، شما انسانی هستید که فقط آرزو میکنید وضع گرفتاریهایتان در همین حدی که هست بماند. که دردهایتان یک تودهٔ خوشخیم سلولی باشد یک گوشهٔ دورافتاده از تن زندگیتان و حاضر نیستید تا وقتی به درد و خونریزی نیفتاده، با کسی در موردش حرف بزنید. نه، دوست دارید، خیلی هم دوست دارید اتفاقا، ولی کسی نیست، مطلقا هیچ کسی نیست بتواند به حرفهایتان گوش بدهد، بغلتان کند و بگوید تقصیر تو نیست عزیز دلم».
شما عمیقا نیاز دارید کسی، به همهٔ دردهایتان گوش بدهد، قضاوت نکند، مزخرف نگوید، نصیحت نکند، تعجب نکند، وحشت نکند، بفهمد، لبخند بزند و با نگاه، دستها و جادوی کلماتش آرامتان کند.
شما به یک مادر» نیاز دارید. کسی که هیچوقت نداشتهاید.
درباره این سایت